دانلود سنتر به وبلاگ خودتون خوش اومدين. 19 اسفند 1391برچسب:, :: 7:18 :: نويسنده : سینا
از توي بالا خانه اي ، اول ميرداماد از طرف مسجد ، هر غروب وقتي كه كم كم چراغ ها روشن مي شوند ، تماشاخانه اي برپاست . تا چشم كار مي كند يك عالمه پنجره هست كه در تناوب پيدا و پنهان درختان دو طرف خيابان ، چراغ روشن شان سو سو مي زند و مي تواني با خيال راحت نگاه كني و خيال ببافي ....هر جا چراغي روشنه ، از ترس تنها بودنه ..... ولي يكباره به ذهنت مي رسد كه همه اش از ترس تنهايي نيست شايد براي مكاشفه يا هم صدايي است . شايد براي دلخوشي خروس خاله مرجان ، چراغاني كرده اند كه حسرت بيرون طويله ماندن پس از غروب آفتاب و تماشاي شبچراغ داشت . شايد براي دلخوشي خيابان هاي خالي يا به پاس نگاه مشتاق تو كه همة شب هاي بي ستاره را تاب آوردي و صبح را به انتظار نشستي ، مشتي چراغ به همدلي روشنند . اينجا از اين بالاخانه به ارتفاعي كه رخصت تماشا بدهد ، رسيده ام و شيشه هاي رفلكسي فوبياي سمج نبايدهايم را شكسته است . حالا مي تواني از خيابان زيرپنجره ام بگذري و من بي واهمه نگاهت كنم . حتي بي آنكه ناگزير شوم دل به دريا بزنم يا شب تا صبح بيرون طويله بمانم و باران خيسم كند ... نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |